آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

نگین

سلام آیدای قبل از نگین آیدای بعد از نگین وکیک به مناسبت نگین دارشدنم ولالای آیدای نگین دار وبدین سان دیروز که روز عید سعید قربان بود گوشای من نگین دار شدند ...
14 مهر 1393

جشن کوچولوی دندونی

سلام امروز یه جشن کوچولوی دندونی داشتم وآش دندونی که مامانی پخت واسم واما عکس ها   وکیکم که یه انگشت کوچولو بهش خورده اینجا دارم باب اسفنجیم رو می چشم واینجا یه حمله ی کوچولو به کیکم کردم ومن ومیز جشن کوچولوم وآش دندونیم وهدیه هام که مامانی وبابائی وداداشی واسم یه عروسک باب اسفنجی ویه پلاک طلا هدیه گرفته بودند وعزیز جونم هم وجه نقد دادند  ومامانی چندتا دندونک کوچولو مدل همون بزرگه که به میز جشنم وصله درست کرد وبه کاسه های آشی که پخش کرد چسبوند ویادش رفت ازشون عکس بگیره واین شعرو روشون نوشت خبر خبر خبر دار آیدای ناز جان جان ...
10 مهر 1393

اولین مروارید

خبر خبر خبر دار آیدای ناز مامان امروز درآورده دندان آیدا نفس مامان آیدا عشق بابا آیدا گل دادا دندان مبارک بادا دندان مبارک بادا واین عکس امروز یعنی 9ماه ویک روزگی من روزی که مامانی دندونم رو کشف کرد   ...
8 مهر 1393

9ماهگی

سلام من آیدا کوچولو امروز 9ماهه شدم امروز صبح به محض اینکه از خواب بیدار شدم شروع کردم به دس دسی کردن واین اولین دست زدن من بود الان یه هفتست داداشی داره تلاش میکنه به من دس دسی وبوسیدن وبای بای یاد بده ومن امروز اولیشو خیلی خوب اجرا کردم  ومامانی رو اونقدر ذوق زده کردم که حواسش نبود فیلم وعکس بگیره از اولین دس دسی من اونقدر مامانی ذوق کرد که من قاطی کرده بودم سرسری ودالی بازی ولوس لوس وخلاصه دس دسی وهمه چیزائی رو که بلد م رو تند تند انجام میدادم وخیلی صحنه ی باحالی شده بود! _____________ من امروز تصمیم گرفتم یه ذره مجله ی داداشی رو بخونم احساس کردم دیگه 9 ماهمه وبزرگ شدم وباید کارای بزرگ بزرگ انجام بدم من...
7 مهر 1393

آیدا از 8تا 9ماهگی

سلام من خیلی دختر آرومتری شدم ومنظم توی خواب وخوراک وبازی وخلاصه همه چیز پر از احساسم که به شیوه ی خودم بروز میدم بیشتر از هر کسی برای بابا یئ عزیزم خیلی چیزها رو خوب می فهمم حتی حرف های مامانی رو وقتی میگه می خوائیم بریم دد یا الان وقت به به خوردنه و خلاصه خیلی خوب درک می کنم یه وقتائی مامانی نگام میکنه ومیگه آیدا چرا اینقدر برای بزرگ شدن عجله داری؟! خوب عجله دارم دیگه می خوام دنیا رو کشف کنم... عاشق هر چیزی شبیه نخ هستم حالا می خواد به نازکی مو باشه یا ضخیمی سیم برق یا طناب لباس یا ریشه ی فرش! موهای مامانی رو زیاد میکشم خوب دوست دارم این جوری باهاش بازی کنم واما چند تا عکس ازیه روز که رفته بودم برای اولین ب...
5 مهر 1393
1